-
دوبیتی هزارگی دوم
یکشنبه 16 آذرماه سال 1399 21:37
پنای مو دَخودا وچارده ماصوم اَلَی بِییه بوری آردی مو سر گو م دَزی قُلا دیگه گوذرو نموشه آردومو اوفتدی دَ دان مردوم ازی آغیل دَاو آغیل نموروم دَپیش یار دیل بی دیل نموروم دَپیش یار دیل بی دیل جاییل دَ یگ بوسه گردونِ کیل نموروم به دایزنگی موری رایت بیگروم به دیسمال خاک پایایت بگیروم به دیسمال خاک پایایت چی باشه به کاغذ...
-
دوبیتی های هزاره گی
یکشنبه 16 آذرماه سال 1399 11:24
مسلمانا درین شار شمایم غریب وبی کس وبی آشنایم چلیم پرکو بدی بار مسافر که امشو اینجی و فردا کجایم ****** زکابل آمدم پشت تکانه بدیدم دخترا در بالا خانه ندانستم پری بود یاپری زاد پری گشته درین دور زمانه ***** صبا گا بور شدم ده پس هیزم دَ رای مه آمدی جانانه بیگم به دل گفتم که یک بوسه بگیرم خرون سر سبیل تا شد دَگندم *****...
-
یارت نمیشم
پنجشنبه 20 بهمنماه سال 1390 22:54
تو منو میترسونی با صد هزار خط و نشون منو آتیش میزنی با این همه زخم زبون منو آزارم میدی میری با یار دیگری میگی تنها میمونم من با غم دربدری برو برو برو برو برو برو برو برو برو برو برو برو برو برو برو برو برو برو برو برو یارت نمیشم گرفتارت نمیشم یارت نمیشم گرفتارت نمیشم مثه تو تو دنیا واسه من فراوونه فراوون اگه تو نباشی...
-
یک نخ سیگار!
شنبه 1 خردادماه سال 1389 19:12
نوشتن این مطلب با کام اول سیگار شروع میشه کام اول منو یاد زمانی که از همه چی شکایت میکردم میندازه و همه به من میگفتن تو ضعیفی کام دوم به یاد دوران خوشی که به کسی داغون تر از خودم علاقه مند شدم و دنیا قابل تحمل شده بود کام سوم یاد روزهایی که مثل یک برگ توی باد تلاش میکردم ولی هیچ برگی حریف باد نمیشه و باید تسلیم بشه...
-
یار نازنین
شنبه 1 خردادماه سال 1389 19:09
خیلی خپ و چوپ خیلی بی خبر یار نازنین آمد از سفر چای و چلمی بیارید دف و درمی بیارید به او غزلی میسازم یالا قلمی بیارید در همه جهان از تو بهتری پیدا نمیشه دلبر وطن یار خانه گیر مه که میبینم غیر ما کسی از ما نمیشه دلبر وطن یار خانه گیر نازنین من ای ستاره سرزمین من آشنای من خوب شد آمدی غیر تو کسی گل نمیکند در سرود من در...
-
دنیا گذران
چهارشنبه 3 مهرماه سال 1387 11:57
دنیا گذران و کار دنیا گذران خوش پیر شوی ای یار جوان من نغمه سرای دل عاشق پسرم گل میگذرد موسم گل میگذرد ما شیشته و کاروان ز پل میگذرد امسال گذرد سال دیگر باز آید تا سال دیگر عمر جوان میگذرد بیگانه غریب و ملک بیگانه غریب بیمارم و بی کسم نه درمان نه طبیب کو مادر و دادر که دعایی خواند بیگانه چه داند که چه شد مرد غریب دنیا...
-
روح سبز
چهارشنبه 13 شهریورماه سال 1387 02:02
تو که نیستی تا ببینی گریه های هر شب من بی حضور عاشق تو چه عجیبه گریه کردن تو که نیستی تا ببینی دل آسمون شکسته جاده تا صبح قیامت منو این پاهای خسته با عبور هر ستاره روح سبز تو رو دیدم زیر قطرهای بارون صدای پاتوشنیدم تو که نیستی تا ببینی گریه های هر شب من بی حضور عاشق تو چه عجیبه گریه کردن تو که نیستی تا ببینی دل آسمون...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 شهریورماه سال 1387 00:05
با تو به درد دل می نشینم ای همسایه ! تا شاید آن حس انسان دوستی و عدالت را که بنامش از قران آیه بر می گیری و بخاطرش با دنیا به مجادله بر می خیزی بر من تلاوت کنی و خود را در آن بیابی وقتی اشغالگری بیگانه کشورم را به غارت برد وقتی چمن زار سبز شهرم به خون پدر و صد ها مثل او به لاله زاری مبدل گشت وقتی بمن گفتند که خدا و...
-
حس
پنجشنبه 15 فروردینماه سال 1387 23:32
گاهی وقتها هست که اصلا انسان هیچ احساسی به هیچ چی نداره همه چیز همه کارهایی که میکنه براش نامفهوم و پوچ و بی معنی میشه عجب حسیه نمی دونم چرا زمستونها که میشه این حس بهم دست میده !
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 مهرماه سال 1386 17:28
یک صبح با هیاهوی گلدانها؛ یک صبح با سلام گل مریم بیدار میشوی و جهان سبز است لبریز از شکوفه شده عالم حس میکنی که حال خوشی داری جانت پر از طراوت جنگلهاست حس میکنی که پیرهنت ابر است باران فراگرفته تورا نمنم پروانهها نشسته به موهایت در رقص با نسیم سحرگاهان حس میکنی که باغ گلی هستی در تو بهار میشکفد کمکم *** پا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 فروردینماه سال 1386 01:38
همیشه آنچه دوست داریم نداریم . راز خوشبختی در این است که آنچه که در اختیار داریم دوست بداریم .
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 دیماه سال 1385 02:08
بودیم و کسی هم نمی دانست هستیم ..........
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 آذرماه سال 1385 23:24
خردمند چینی پیری در دشت پوشیده از برف قدم می زد که به زن گریانی رسید.پرسید:چرا می گریی؟ چون به زندگی ام می اندیشم،به جوانیم، به زیبایی که در آینه می دیدم، و به مردی که دوست داشتم.خداوند بی رحم است که قدرت حافظه را به انسان بخشیده است.می دانست که من بهار عمرم را به یاد می آورم و می گریم. مرد خردمند در میان دشت برف آگین...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1385 11:05
هرگاه شاد می شوید تجربه آن شادی سالهای سال در یادتان باقی می ماند.زمان و اتفاقات گاهی می توانند شادی را از ما دور سازند اما نمی توانند آن را از بین ببرند.شادی نیاز به یادآوری ندارد، زیرا همیشه با ماست و همه آن کاری را که باید انجام بدهیم این است که به آن اجازه دهیم قلبمان را لبریز کند. زمین تغییر خواهد کرد،رنگها محو...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 آبانماه سال 1385 00:54
داستان سکه روزی پسر کوچکی در خیابان ، سکه ای یک سنتی پیدا کرد. او از پیدا کردن سکه آن هم بدون زحمت خیلی ذوق زده شد. این تجربه باعث شد که او بقیه روزهای عمرش هم با چشم های باز سرش رابه سمت پایین بگیردو بدنبال سکه بگردد! او درمدت زندگی اش ، 296 سکه 1 سنتی ، 48 سکه 5 سنتی ،19 سکه 10 سنتی ، 16 سکه 25 سنتی ، 2 سکه نیم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 آبانماه سال 1385 00:15
همواره این سخنان لائوتزو را به خاطر داشته باش : درختی که شاخه های بزرگش را در هم حلقه می کند ، از ریشه ای کوچک بالیده است . معبدی با شکوه و چند طبقه ، با گذاشتن آجری به روی آجری دیگر ساخته می شود . سفری سه هزار کیلومتری ، تنها با یک گام آغاز می شود . باید توجه داشت که مشکلترین مرحله در رسیدن به هدف گرفتن تصمیم واقعی و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 مهرماه سال 1385 05:01
عجب عمرها تموم شد چه دور از هم حروم شد چه خاطرات شیرینی که موند و نا تموم شد گل روزگار پائیز و بهار می گذره خبر نداریم چون سفیدی موی تیره مون انگار که سحر نداریم خط به خط فلک روی گونه هام نقش و رنگ غم کشیده زندگی چرا اشک حسرتی از دو چشم ما چکیده من شکسته تو شکسته از گذشت عمر خسته جای پای روزگار روی گونه ها نشسته تو...
-
قاصدک
شنبه 11 شهریورماه سال 1385 08:26
سلام قاصدک چرا تنها نشستی ؟ چرا چشم هات و بستی ؟ یادمه یه زمونی میگفتی تو دنیا دل بودو دل دادگیش با تموم سادگیش اما الان از اون نگاهت میفهمم ؛ که یه چیز دیگه میخوای بگی قاصدک ؛ کاش نگویی که خبر یادت نیست قاصدک از اون روز های خوب بگو از ماه تو قصه ها بگو از دل عاشق ها بگو ؛ بگو که تنها نیستم ؛ بگو باشه قاصدک هیچی نگو
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 مردادماه سال 1385 17:08
شعله تا سرگرم کار خویش شد هر نئی شمع مزار خویش شد نی به آتش گفت که این آشوب چیست؟ مر تورا زین سوختن مطلوب چیست؟ گفت آتش بی سبب نافروختم دعوی بی مغیت را سوختم زانکه می گفتی نیم با صد نمود همچنان در بند خود بودی که بود مرد را دردی اگر باشد خوشست درد بی دردی درمانش آتش است
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 تیرماه سال 1385 02:42
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 خردادماه سال 1385 01:12
یه تنهایی یه خلوت یه سایه بون یه نیمکت می خوام تنهای تنها باشم دور از جماعت هوا خوشبو وتازه به آرامش تن من حالا غرق نیازه به تنهایی رسیدن نفس از هم کشیدن برام این چاره سازه نفسهام در هوای یه صبح نازنینه برام تنها صدای طبیعت دلنشینه می خوام دور از هیاهو دیگه تنها بمونم میخوام اینجا برای دل خودم بخونم
-
وداع
پنجشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1385 00:36
رفتم خدا حافظ ای خونه ات نابود ای انکه دگر عشق خدا برده ای ازیاد رفتم خدا حافظ ای عشق بی بنیاد ای انکه دگر هستی ام را داده ای بر باد دنیای پاک من پر از معصومی عشقه همخونه قلبم پر از معبودی عشقه در مکتب ما عاشقی یعنی فدا گشتن او بودنو از ما ومن دیگر رها گشتن تو باشو اون دنیای تو که پر از هوسها نیست من میروم با این دلم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 فروردینماه سال 1385 08:38
تنها تنها می رفت و باز من ُ جا می گذاشت بازم من ُ تنهای تنها می گذاشت بی خیال گوش ماهی یای ساحل رد خودش رُ روی شن ها می گذاشت قلعه های ماسه ای ساخته بودیم روی اونا یکی یکی پا می گذاشت از میون ابرا دوباره خورشید یواش یواش پاش ُ تو دریا می گذاشت تنگ غروب بود یه پرنده گاهی جیغ می کشید و سر به غوغا می گذاشت سایه ها کم رنگ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 فروردینماه سال 1385 20:56
کو یاری کو یاری تا به دیارم برساند پیغامم را به نگارم برساند کو غمخواری به کنارم بنشیند دلدارم را به کنارم برساند من هم جدا شدم ز آشیانه من هم دلم شکسته ای زمانه من هم به ناله ها عاشقانه در زمانه گشته ام فسانه بی خبرم ز جای بی نشان تو بر لب من رسیده جان به جان تو هجر تو شد نصیب من در این میانه، نصیب من در این میانه چه...
-
ای خدا
دوشنبه 3 بهمنماه سال 1384 08:50
ای خدا آه ای خدا ، از توی آسمونا گوش بده به درد من ، که میخوام حرف بزنم واسه یک روزم شده ، سکوتم رو بشکنم ای خدا خودت بگو ، واسه چی ساختی منو؟ توی این زندون غم ، چرا انداختی منو؟ ای خدا آه ای خدا ، از توی آسمونا گوش بده به درد من ، که میخوام حرف بزنم واسه یک روزم شده ، سکوتم رو بشکنم ای خدا خودت بگو ، واسه چی ساختی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 دیماه سال 1384 00:34
تنها ما پرنده های تنها زیر شیرونی خونه هر دو تا خسته ز غربت هر دو آواره ز لونه ما دو تا مثل مسافر کویر تشنه ی جرعه ی از محبت ایم ولی بیگانه زهم دراین سرا لبها رو بسته پراز شکایت ایم اگه دفن سرنوشت رقم بخت برامون می نوشت یا اگه غارت ما بهمون فرصت بودن میداد دیگه دنیا برامون تنگ نمیشد دیوارای لونه امون سنگ نمیشد حالا هم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 دیماه سال 1384 07:30
ای شب ای شب از رویای تو رنگین شده سینه از عطر توام سنگین شده ای بروی چشم من گسترده خویش شادیم بخشیده از اندوه بیش همچو بارانی که شوید جسم خاک هستی ام زآلودگیها کرده پاک ای تپش های تن سوزان من آتشی در سایه مژگان من ای دو چشمانت چمنزاران من داغ چشمت خورده بر چشمان من پیش از اینت گر که در خود داشتم هر کسی را تو نمی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 آذرماه سال 1384 08:28
رسوای زمانه شمع و پروانه منم مسته میخانه منم رسوای زمانه منم دیوانه منم رسوای زمانه منم دیوانه منم یار پیمانه منم از خود بیگانه منم رسوای زمانه منم دیوانه منم چون باد صبا دربه درم با عشق وجنون هم سفرم شمع شب بی سحرم از خود نبود خبرم رسوای زمانه منم دیوانه منم تو ای خدای منم شونو نوای منم زمین و آسمان تو می لرزد به زیر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 آذرماه سال 1384 08:48
حرف تازه وقتی گوش شنوا نیست حرف تازه ای ندارم سر عاشقی نمونده که به صحرا بگذارم شور شاعرانه ای نیست غزل و ترانه ای نیست به لب آیینه حتی حرف عاشقانه ای نیست هر کسی میپرسد از من در چه حالی در چه حالی تو که اهل روزگاری خبر تازه چه داری میبینن اما میپرسن چه سوال خنده داری چی بگم وقتی که هیچکس منو از من نمی فهمه حرفای...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 آذرماه سال 1384 15:11
نرگس شیراز چه کنم چی کار کنم تو منو نشناختی تو ببین به کی به چی عشق منو باختی چه کنم چی کار کنم تو منو نشناختی تو ببین به کی به چی عشق منو باختی برو که بی حقیقتی، تو قلبِ من جات نیست اونقد از تو دور شدم، که دیگه پیدات نیست تو رفیق نا رفیق چه بد شدی ای وای خونه آتیش زدن و بلد شدی ای وای برو که بی حقیقتی تو قلب من جات...