یادگاری ها

یادگاری هایی از رضا

یادگاری ها

یادگاری هایی از رضا

داستان سکه

روزی پسر کوچکی در خیابان ، سکه ای یک سنتی پیدا کرد. او از پیدا کردن سکه آن هم بدون زحمت خیلی ذوق زده شد. این تجربه باعث شد که او بقیه روزهای عمرش هم با چشم های باز سرش رابه سمت پایین بگیردو بدنبال سکه بگردد! او درمدت زندگی اش ، 296 سکه 1 سنتی ، 48 سکه 5 سنتی ،19 سکه 10 سنتی ، 16 سکه 25 سنتی ، 2 سکه نیم دلاری و یک اسکناس مچاله شده پیدا کرد ، یعنی جمعا 13 دلاز و 26 سنت. اما در برابر به دست آوردن این ثروت او زیبایی دل انگیز31369 طلوع خورشید ، درخشش 157 رنگین کمان و منظره درختان افرا در سرمای پاییز را از دست داد.

او هیچگاه ابرهای سفید را که بر فراز آسمانها در حرکت بودند ، ندید . و پرندگان در حال پرواز ، درخشش خورشید و لبخند هزاران رهگذر ، هرگز جزیی از خاطرات او نشد.
با سری افراشته زندگی کنید
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد