-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 آذرماه سال 1384 10:58
نکنه امروز هم نیاد چشمام رو ساعت بمونه بازم بوی غم بگیره گوشه کنار این خونه * خدا کنه از عاشقی منو پشیمون نکنه این باغچه پر از گل رو دوباره ویرون نکنه خدا کنه این خونه رو مثال زندون نکنه * دلم میخواد که خونه رو شمع چراغون بکنم در و دیوار کوچه رو آینه بندون بکنم * یه غنچه گل بچینم میون مو هام بزارم یه خال خوشکل سیاه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 آذرماه سال 1384 23:05
دل گفت شیدا گشتهام از چشم مستِ ماه او گفتم که بربند این سخن راهی جداست راه او دل گفت دالان میزنم گر کوه باشد پیش رو گفتم که کوه آری ولی فولاد تفتان است او دل گفت من آهنگرم در کورهام آبش کنم گفتم که زنجیرت کنم گر قصدسازی سوی او دل گفت اوزانت کنم گر چشم را وامم دهی گفتم که چشم زودتر، بنشت در اشعار او دل گفت دستانت...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 آذرماه سال 1384 01:47
حرفا دیگه تموم شده برا گفتن تو دلم حرفی ندارم اشکا دیگه تموم شدن برا گریه تو چشام اشکی ندارم مثل اون شبنم پاک روی گل ها می مونی مثل اون عروسک شب توی رویا می مونی مثل اون شبنم پاک روی گل ها می مونی مثل اون عروسک شب توی رویا می مونی حرفا دیگه تموم شده برا گفتن تو دلم حرفی ندارم اشکا دیگه تموم شدن برا گریه تو چشام اشکی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 آذرماه سال 1384 01:41
گردش چشم سیاه تو خوشم میاید ، خوشم میاید موج دریای نگاه تو خوشم میاید ، خوشم میاید همچو مهتاب که بر ابر مهناب حریر می تابد همچو مهتاب که بر ابر مهناب حریر می تابد تن و تن پوش سیاه تو خوشم میاید ، خوشم میاید تن و تن پوش سیاه تو خوشم میاید ، خوشم میاید * * * * * رفتی از خویش و کف پای که را بوسیدی رفتی از خویش و کف پای...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 آذرماه سال 1384 12:59
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند وندران ظلمت شب آب حیاتم دادند چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند هاتف آنروز بمن مژده ی این دولت داد که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 آذرماه سال 1384 12:53
روزی تو خواهی آمد در شهر سکوت همچو فریاد رفتم از یاد چون ساز جدا مانده ز استاد رفتم از یاد چون برگ خزان خسته ز بیداد رفتم از یاد زان شعله که بر خشک و تر افتاد رفتم از یاد افسوس افسوس از تو ای زمانه عشق و آرزوها رفته به باد فریاد فریاد از دست تو فریاد فریاد فریاد رفتم دگر از یاد فریاد فریاد از دست تو فریاد فریاد فریاد...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 آذرماه سال 1384 12:38
دریچه باز قفس بر تازگی باغ ها سر انگیز است اما بال از جنبش رسته است وسوسه چمن ها بیهوده است میان پرنده و پرواز فراموشی بال و پر است در چشم پرنده قطره بینایی است ساقه به بالا می رود، میوه فرو می افتد، دگرگونی غمناک است نور، آلودگی است، نوسان، آلودگی است، رفتن، آلودگی پرنده در خواب بال و پرش تنها مانده است چشمانش پرتو...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 آبانماه سال 1384 13:20
پشت دریاها شهریست قایقی باید ساخت
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 آبانماه سال 1384 13:14
روزی تو خواهی آمد در شهر سکوت همچو فریاد رفتم از یاد چون ساز جدا مانده ز استاد رفتم از یاد چون برگ خزان خسته ز بیداد رفتم از یاد زان شعله که بر خشک و تر افتاد رفتم از یاد افسوس افسوس از تو ای زمانه عشق و آرزوها رفته به باد فریاد فریاد از دست تو فریاد فریاد فریاد رفتم دگر از یاد فریاد فریاد از دست تو فریاد فریاد فریاد...