یادگاری ها

یادگاری هایی از رضا

یادگاری ها

یادگاری هایی از رضا

شعله تا سرگرم کار خویش شد

هر نئی شمع مزار خویش شد

نی به آتش گفت که این آشوب چیست؟

مر تورا زین سوختن مطلوب چیست؟

گفت آتش بی سبب نافروختم

دعوی بی مغیت را سوختم

زانکه می گفتی نیم با صد نمود

همچنان در بند خود بودی که بود

مرد را دردی اگر باشد خوشست

درد بی دردی درمانش آتش است