داستان سکه |
![]() |
![]() |
![]() |
|
همواره این سخنان لائوتزو را به خاطر داشته باش : درختی که شاخه های بزرگش را در هم حلقه می کند ، از ریشه ای کوچک بالیده است . معبدی با شکوه و چند طبقه ، با گذاشتن آجری به روی آجری دیگر ساخته می شود . سفری سه هزار کیلومتری ، تنها با یک گام آغاز می شود .
باید توجه داشت که مشکلترین مرحله در رسیدن به هدف گرفتن تصمیم واقعی و مقیدبودن به آن است.
ارزشهای فعلی تان را بشناسید وآنها رابه ترتیب اهمیت مرتب کنید.
این عکس هم به خاطر فصل زیبای پاییز | |
سلام قاصدک چرا تنها نشستی ؟ چرا چشم هات و بستی ؟
یادمه یه زمونی میگفتی تو دنیا
دل بودو دل دادگیش با تموم سادگیش
اما الان از اون نگاهت میفهمم ؛ که یه چیز دیگه میخوای بگی
قاصدک ؛ کاش نگویی که خبر یادت نیست
قاصدک از اون روز های خوب بگو از ماه تو قصه ها بگو
از دل عاشق ها بگو ؛ بگو که تنها نیستم ؛ بگو
باشه قاصدک هیچی نگو
شعله تا سرگرم کار خویش شد هر نئی شمع مزار خویش شد نی به آتش گفت که این آشوب چیست؟ مر تورا زین سوختن مطلوب چیست؟ گفت آتش بی سبب نافروختم دعوی بی مغیت را سوختم زانکه می گفتی نیم با صد نمود همچنان در بند خود بودی که بود مرد را دردی اگر باشد خوشست درد بی دردی درمانش آتش است
| |
یه تنهایی یه خلوت
یه سایه بون یه نیمکت
می خوام تنهای تنها
باشم دور از جماعت
هوا خوشبو وتازه
به آرامش تن من
حالا غرق نیازه
به تنهایی رسیدن
نفس از هم کشیدن
برام این چاره سازه
نفسهام در هوای
یه صبح نازنینه
برام تنها صدای
طبیعت دلنشینه
می خوام دور از هیاهو
دیگه تنها بمونم
میخوام اینجا برای
دل خودم بخونم
رفتم خدا حافظ ای خونه ات نابود |
تنها | |
تنها می رفت و باز من ُ جا می گذاشت منتظر طلوع فردا می گذاشت |
کو یاری | |
کو یاری تا به دیارم برساند پیغامم را به نگارم برساند |
ای خدا آه ای خدا ، از توی آسمونا
گوش بده به درد من ، که میخوام حرف بزنم
واسه یک روزم شده ، سکوتم رو بشکنم
ای خدا خودت بگو ، واسه چی ساختی منو؟
توی این زندون غم ، چرا انداختی منو؟
ای خدا آه ای خدا ، از توی آسمونا
گوش بده به درد من ، که میخوام حرف بزنم
واسه یک روزم شده ، سکوتم رو بشکنم
ای خدا خودت بگو ، واسه چی ساختی منو؟
توی این زندون غم ، چرا انداختی منو؟
چرا هر جا که میرم ، در به روم وا نمیشه
چرا هر جا دلیه ، میشکنه مثل شیشه
ای خدا حرفی بزن ، اگه گوشت با منه
این چیه که قلبمو داره آتیش میزنه؟
ای خدا آه ای خدا ، از توی آسمونا
گوش بده به درد من ، که میخوام حرف بزنم
واسه یک روزم شده ، سکوتم رو بشکنم
ای خدا خودت بگو ، واسه چی ساختی منو؟
توی این زندون غم ، چرا انداختی منو؟
تنها | |
ما پرنده های تنها زیر شیرونی خونه هر دو تا خسته ز غربت هر دو آواره ز لونه ما دو تا مثل مسافر کویر تشنه ی جرعه ی از محبت ایم ولی بیگانه زهم دراین سرا لبها رو بسته پراز شکایت ایم اگه دفن سرنوشت رقم بخت برامون می نوشت یا اگه غارت ما بهمون فرصت بودن میداد دیگه دنیا برامون تنگ نمیشد دیوارای لونه امون سنگ نمیشد حالا هم دیر نشده می تونیم پرامونو باز بکنیم راه یک لونه ارو پیدا بکنیم لونه ی که برامون بیاره خنده و شادی رو لب ها بذاره اونجای که غم فردا نباشه واسه ی این دل تنها نباشه ![]() |
ای شب | |
ای شب از رویای تو رنگین شده | |
رسوای زمانه | |
شمع و پروانه منم |